سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند ، براى وى پیاده شدند و پیشاپیش دویدند . فرمود : ] این چه کار بود که کردید ؟ [ گفتند : عادتى است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ مى‏شماریم . فرمود : ] به خدا که امیران شما از این کار سودى نبردند ، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج مى‏افکنید و در آخرتتان بدبخت مى‏گردید . و چه زیانبار است رنجى که کیفر در پى آن است ، و چه سودمند است آسایشى که با آن از آتش امان است . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----2108---
بازدید امروز: ----0-----
بازدید دیروز: ----2-----
Bavar

 

نویسنده: حمید رضا غزالی
یکشنبه 87/1/4 ساعت 10:11 صبح

گلایه

درآسمان شعرم.دیگر کسی نمانده

تقدیر از برایم.آهنگ درد خوانده

از کوچه های حسرت.آواره می گریزم

اما همیشه انگار.با غصه در ستیزم

شبهای تلخ شعرم.سرشار از اشک وآه است

فردای لحظه هایم.مثل شبم سیاه است

رفتند آشنایان .من مانده ام وسایه

من مانده ام و قلبی.سرشار از

گلایه...

من از چشمانخود آموختم رسم محبت را که هر عضوی به درد آید جایش دیده می گرید.

قلمی در دست دارم.مهدی در دل

لبخندی بر دل دارم.سینه ای مالا مال از عشق

از مهر چشمانم.صفحه ای پاک می سازم

وز محبت قلبم.مرکبی سیاه به رنگ گنا هانم

و لبخندی زیبا در آن نقش می بندم.

 


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • شعر

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •